جدول جو
جدول جو

معنی حفص آباد - جستجوی لغت در جدول جو

حفص آباد
(حَ)
نام قریه ای است به سرخس، نام قریه ای است بزرگ به مرو. (الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام محلی کنار راه لاهیجان به رشت میان لاهیجان و سرخاب، در 555400 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
کنایه از سینه و شش که به تازی ریه خوانند و نیز کنایه از بدن آدمی. (آنندراج). شش را گویند. (جهانگیری) (برهان قاطع). و آن گوشتی باشد سفیدرنگ متصل به جگر که پیوسته دل را باد کند و نفس آباد نیز به همین اعتبار گویندش و سینه را نیز گفته اند که عربان صدر خوانند. (برهان قاطع).
در نفس آباد دم نیمه سوز
صدرنشین گشته شه نیمروز.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش سلوانای شهرستان ارومیه دارای 230 تن سکنه. آب آن از رود باراندوز و محصول عمده اش غله و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. 2هزارگزی باختر بم، کنار شوسۀ بم به کرمان. جلگه. سردسیر. دارای 142 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، خرما، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قریه ای به رفسنجان نزدیک کوشکو و شریف آباد
لغت نامه دهخدا
شعبه ای از کوههای البرز که در قسمت جلگۀ ایالت تهران تا کویر پیش رفته
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور در نه هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه و معتدل است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حُجْ جَ)
ده کوچکی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه سر راه شوسۀ عمومی نیگنان. دامنه و گرم سیر است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر، در پنج هزارگزی باختر شهر ملایر در کنار راه جنوبی ملایر به بروجرد. جلگه و معتدل است. 1056 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه حرم آباد و محصولات آن غلات و صیفی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حفص آباد. قریه ای به سرخس. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
آنجا که امنیت و آسایش برقرار است. و کنایت از خانه کعبه است:
خرم دلی که در حرم آباد امن عیش
حق را به خوان لطف و کرم میهمان شود.
سعدی.
رجوع به آبادشود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
دهی است از دهستان بیضا، بخش اردکان شهرستان شیراز پنجاه ونه هزارگزی جنوب خاوری اردکان. کنار راه فرعی زرقان به بیضا. جلگه معتدل مالاریائی. سکنه 92 تن شیعه مذهب. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات و چغندر، تریاک. شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 45هزارگزی باختر زرند و ده هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. دارای 11 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی جزء دهستان فراهان سفلی بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در دامنه و سردسیر و دارای 147 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، کنجد، کرچک و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است. این دهستان در جنوب باختری صفی آباد و خاور دهستان نقاب و شمال دهستان طبس و باختر دهستان سلطان آباد واقع شده و از 9 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع جمعیت آن 5137 تن است. راه شوسۀ جغتای از این دهستان عبور می نماید. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. واقع در 32هزارگزی جنوب باختر اردبیل و 10هزارگزی شوسۀ خلخال اردبیل. ناحیه ای است کوهستانی معتدل و دارای 958 تن سکنه. ازچشمه مشروب میشود و محصولش غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو و یک باب دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شش، سینه شش ریه: در نفس آباد دم نیم سوز صدر نشین گشته شه نیمروز. (نظامی. گنجینه 157)، سینه صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسن آباد
تصویر حسن آباد
سیمین دشت ایستگاه شماره 24 راه آهن مازندران
فرهنگ لغت هوشیار